سریع بغلش کردم و... | چشمان داشت و داستان حیرت انگیزی بود....

Описание к видео سریع بغلش کردم و... | چشمان داشت و داستان حیرت انگیزی بود....

سریع بغلش کردم و... داستانی که در حیاط برای من اتفاق افتاد واقعا جالب بودو..
چشمان اون بسیار درشت مثل مروارید بود و محو تماشای او شدمو...
البته که شرم خاصی در چشمان او وجود داشت
در این داستان کوتاه سرگذشت دکتری را باهم گوش میدهیم ...
برای حمایت از ما حتما لایک کنید و با دوستان خود به اشتراک بگذارید

🌟داستان های بیشتر را از اینجا ببنید:🌟

✅بر اساس یک داستان عاشقانه واقعی:    • بهت زده بهم نگاه کرد و راز بزرگش را ف...  
✅ قسمت اول:    • از دانشگاه برگشتم و چیزی که دیدم باور...  
✅قسمت دوم:    • تجربه‌ای ترسناک از حیاط تا اتاق عجیب ...  
✅قسمت سوم:    • صدای قدم زدن ها را پشت سرم احساس کردم...  
✅ قسمت چهارم:    • باورم نمیشد! اتفاق وحشتناکی که بعد از...  
✅ قسمت پنجم:    • به سمت من هجوم آورد و... ماجراجویی وح...  
✅قسمت ششم:    • نگاهی به دوروبرم: رازهای پنهان خانه من!  


🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

حتماً تا آخر ویدیو با من باشیدد و نظرات خود را در قسمت کامنت‌ها با من به اشتراک بگذارید. اگر از این ویدیو خوشتون اومد، لطفاً لایک کنید و برای دیدن ویدیوهای بیشتر، کانال من را سابسکرایب کنید! ❤️🔔❌ اگر علاقه مند هستید داستان های زندگی شما در کانال ما خوانده شود آن را به آیدی ما در تلگرام ارسال کنید:❌@dastanepari

داستان
داستان پری
داستان واقعی
پادکست
داستان کوتاه
داستان صوتی
داستان عاشقانه
داستان ترسناک

#داستان
#داستان_های_فارسی
#داستان_پری

Комментарии

Информация по комментариям в разработке