اسکندر مقدونی : قسمت 1/3 - ظهور شاه جهانگشا

Описание к видео اسکندر مقدونی : قسمت 1/3 - ظهور شاه جهانگشا

حمایت اختیاری از دیپ پادکست:
  / deeppodcastiran  

Instagram:   / deep.podcast  
Telegram Channel: Https://www.telegram.me/deeppodcast
ــــــــــــــــــــ
اسکندر مقدونی
منبع ما در این ویدیو این کتابه:
تاریخ ایران باستان نوشته حسن پیرنیا
و این ویدیو قسمت اول از زندگینامه اسکندر مقدونی است
بخش اول: شاهِ جوان مقدونی
اسکندر مقدونی در تاریخ غرب معروفه به اسکندرِ کبیر. در ایران بیشتر به نامِ اسکندرِ گُجستک یا اسکندر ملعون شناخته میشه. ما در این ویدیو از همون اسمِ اسکندرِ مقدونی استفاده میکنیم.
در داستانِ فیلیپِ مقدونی مشاهده کردیم که اسکندر آموزشهای اولیه رو نزدِ فیلسوفِ بزرگ، سقراطِ حکیم، یاد گرفت. اسکندر از دوران جوانی مذهبی بود و به الهه های یونان باستان بسیار احترام میذاشت.
اون بسیار به ارسطو علاقه داشت. در جایی گفته بود اگر فیلیپ به من حیات داده، ارسطو هم به من خرد و دانش داده تا با شرافت زندگی کنم. اون از ارسطو خواسته بود چیزهایی رو بهش یاد میده به کسِ دیگه‌ای یاد نده و این علم فقط در اختیار اسکندر باشه. به اعتقاد مورخین این درخواستِ اسکندر هیچ دلیلی نداشت جز حسادت. اون دوست نداشت در بین بزرگان کسی بالاتر از خودش باشه. البته که این درخواست هم با مخالفت ارسوط همراه شد. ارسطو اعتقاد داشت یک معلمه و علمش باید در طول تاریخ در اختیار همه انسانها قرار بگیره.
درسته که اسکندر جنگ طلب بود ، اما بسیار به علم و فرهنگ و هنر اهمیت میداد. اسکندر عاشقِ شاعر دوران باستان یعنی هومر بود. اسکندر گفته بود توشه راهِ من دو چیزه: یکی خنجر و اون یکی اشعارِ هومر.
فیلیپ مقدونی قبل از مرگش با زنی ازدواج کرده بود به اسمِ کلئوپاترا. کلئوپاترا همسرِ دوم فیلیپ بود و اصلا رابطه خوبی با اسکندر نداشت. این زن به دنبالِ راهی میگشت تا هر چه زودتر بلایی سرِ اسکندر بیاره تا اسکندر به پادشاهی نرسه یا حدالقل حکومتش دوام زیادی نداشته باشه.
بعضی از مقامات آتن از همون ابتدا از فیلیپ نفرت داشتن. وقتی فیلیپ کشته شد اونا از این فرصت استفاده کردند و علیه نیروهای مقدونی دست به قیام زدند
دلیلش رو در زندگینامه فیلیپ گفتیم. فیلیپ به همراهِ پسرش اسکندر به آتن حمله کرده بود و بسیاری از نیروهای آتنی رو کشته بود به همین دلیل بعضی از مقامات آتنی از مقدونی ها نفرت داشتند.
این شورشها خیلی سریع گسترش پیدا کرد و سرارِ یونان قصد داشتن از زیر فرمان مقدونی خارج بشن. خبر که به اسکندر رسید بسیار وحشتزده شد. اون حس میکرد تمامِ میراثِ پدرش در چشم برهم زدنی داره از بین میره
اسکندر به ترموپیل رفت و در اونجا یک شورایی تشکیل داد. تا تونست نیروهای متحد برای خودش جمع کرد. قدمِ بعدی، از بین بردن شورش ها بود. به سبکِ پدرش بعضی از شورشها رو با زورِ شمشیر و بعضیای دیگه رو با رشوه و حتی مذاکره از بین برد. همین موفقیتها باعثِ وحشتِ مقامات آتن شد. اصلا مرکزِ این شورشها خودِ آتن بود. چون آتنی‌ها اسکندر رو سپهسالارِ یونان نمیدونستن. اونا فکر میکردند بعد از مرگِ فیلیپ، فرزندِ جوانش یک فردِ ضعیف و کم تجربه ست. اما دیدن اسکندر درست مثلِ پدرش به دنبالِ پیروزی و گسترش قلمرو میگرده. آتنی‌ها فورا نماینده‌ای برای اسکندر فرستادند و دوباره به شاهِ جوان ، لقبِ سپهسالارِ یونان رو دادند.
هر چند اسکندر از فتنه آتنی ها دلخور شده بود اما اونها رو بخشید و یک جلسه‌ای هم باهاشون برگزار کرد. در اون جلسه بود که دوباره صحبتِ حمله به ایران پیش اومد. اسکندر به یارانش گفت: جنگی بر ضدِ ایرانی‌ها خواهیم داشت. دلیلش آزارها و اذیتهایی که در گذشته برای ما داشتند. باید اینها رو تلافی کنیم و شهرهای یونان تبار رو از سلطه ایرانی‌ها آزاد کنیم.
اما حالا به ایران بریم. ببینیم اوضاع و احوال ایران در اون روزها چطور بود.
در آخرین روزهای سلطنت فیلیپ مقدونی، داریوش سوم در ایران پادشاه شد. به گوشِ داریوش رسوندن که فیلیپ مقدونی توسط یونانی‌ها کشته شده. داریوش از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شد چون فیلیپ رو دشمن شماره یک خودش میدونست. اون اصلا در خوابش هم نمیدید که فرزندانِ جوان فیلیپ یعنی اسکندر، مهره بسیار خطرناکتری نسبت به پدرش باشه.
ولی خبرهایی که از اسکندر برای داریوش میاوردن باعث شده بود داریوش ایمان بیاره که راهی جز جنگ وجود نداره. ایرانیان از همون موقع خودشون رو برای جنگ با مقدونیه آماده کردند. اونا حتی فرستاده‌هایی به یونان فرستادن تا بعضی از سربازانِ یونانی رو برای جنگ با مقدونی اجیر کنند.
از بینِ سردارانی که به خدمت داریوش در اومدند اسمِ سرداری به نامِ مِمنون بیشتر از بقیه به چشم میخوره. مِمنون یونانی بود، در اصل برادرِ مِنتور بود. همون سرداری که برای اردشیر سوم خدمت میکرد. درسته این دو برادر یونان بودند اما از طرفداران پر و پا قرص حکومت ایران به شمار میرفتند
اسکندر چند تا از شهرهای یونانی رو با خودش هم پیمان کرد . بعد هم از یونان به مقدونیه برگشت. هدفش این بود که بعضی از شهرهای آسیای صغیر که باهاش مشکل داشتن رو سرکوب کنه و اونا هم متحد مقدونیه بشن. در این لشکرکشی ها بود که اسکندر با طوایفی از ژرمنها آشنا شد. ژرمنها قد بلندی داشتن و بسیار جنگجو و نترس بودند. این افراد با اسکندر هم پیمان شدند و به سپاه مقدونیه اومدند. درسته که اسکندر رویای فتح ایران رو در سر داشت اما قبل از هر چیزی باید شهرهای آسیای صغیر رو دونه دونه با خودش متحد میکرد. اینجوری هم آشوبهای داخلی میخوابید ، هم نیروهای متحدش بیشتر میشدن
اما مشکلِ ایران فقط اشتباهات داریوش سوم نبود. مشکلِ بعدی آشوبهای داخلی بود. هخامنشیان از سالها قبل دچار مشکلات داخلی شده بودن و هیچ کس نمیتونست وضعیت مملکت رو آروم کنه. همه اینها ، هخامنشیان رو روز به روز ضعیفتر و مقدونیه رو روز به روز قوی تر میکرد.
لشکرکشی اسکندر به آسیای صغیر بسیار موفقیت آمیز بود. شهرها یکی بعد از دیگری یا از اسکندر شکست میخوردند یا هم پیمانِ اسکندر میشدن همه ش

Комментарии

Информация по комментариям в разработке