محمدعلی مقدم‌فر - منطق‌الطیر عطار نیشابوری - با شرح و معنی - جلسه اول - آغاز داستان و سخنرانی هدهد

Описание к видео محمدعلی مقدم‌فر - منطق‌الطیر عطار نیشابوری - با شرح و معنی - جلسه اول - آغاز داستان و سخنرانی هدهد

از زمستان سال 1393 تا اواسط تابستان 1394، محمدعلی مقدم‌فر، مدیرعامل شرکت انتشاراتی فکرروز، و مجری پروژه ملی «کتابخانه ادبیات فارسی»، سلسله دروسی را در خصوص متون کهن زبان فارسی آماده کرد
اینک دروس مربوط به «منطق‌الطیر» نوشته فریدالدین عطار نیشابوری را با معنی و شرح، دنبال می‌کنیم
مقدم‌فر معتقد است: عبور از سنت به سوی مدرنیته، با شناخت صحیح از سنت آن جامعه، دقیق و قابل اعتماد خواهد بود. و اگر افراد، به چنین شناختی از سنت خویش دست نیابند، مدرنیته ایشان، صرفا «تقلیدی» از مدرنیته جوامع دیگر خواهد بود
بر اساس همین تفکر، از سال 1377 تا اسفند 1389، به همراهی دوست صمیمی‌اش، شادروان کاظم برگ‌نیسی، مشغول آماده‌سازی «کتابخانه ادبیات فارسی» بود
در این کتاب‌ها، برای اولین بار، تمامی ابیات با دقت هرچه تمام‌تر، اعرابگذاری شد، و در پاره‌ای از آن‌ها، لغات دشوار، و معنی ابیات نیز ارایه گردید، بدین امید که هر فارسی‌زبانی، فارغ از نوع تخصص‌اش، به راحتی بتواند این کتاب‌ها را بخواند

برای تهیه کتاب‌های «کتابخانه ادبیات فارسی» به اینستاگرام ما مراجعه فرمایید

اینستاگرام: https://instagram.com/fekre_ruz?utm_m...
➖➖➖
💛 برای پیوستن (سابسکرایب) به کانال فکرروز بر روی لینک زیر کلیک فرمایید 💛
   / @fekreruz9004  
➖➖➖
:لینک‌های مرتبط
محمدعلی مقدم‌فر - منطق‌الطیر عطار نیشابوری - با شرح و معنی - جلسه دوم - حکایت سیمرغ و عذر بلبل
   • محمدعلی مقدم‌فر - منطق‌الطیر عطار نیش...  
محمدعلی مقدم‌فر - مصیبت نامه عطار نیشابوری - بدون شرح و معنی - جلسه اول - آغاز کتاب و سوآل حذیفه
   • محمدعلی مقدم‌فر - مصیبت نامه عطار نیش...  
محمدعلی مقدم‌فر - الهی‌نامه عطار نیشابوری - بدون شرح و معنی - جلسه اول - داستان زن صالحه (1)
   • محمدعلی مقدم‌فر - الهی‌نامه عطار نیشا...  
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔷TimeStamps Chapters :فهرست زمان‌بندی بخش‌های مختلف ویدیو
➖➖➖➖➖➖➖➖
00:00 intro
00:30 معرفی اجمالی کتاب منطق الطیر و چرایی انتخاب این نام از سوی عطار نیشابوری
03:10 آغاز داستان، گردهمایی بزرگ پرندگان سراسر عالم

مجمعی کردند مرغان جهان
آنچه بودند آشکارا و نهان
جمله گفتند این زمان در روزگار
نیست خالی هیچ شهر از شهریار
چون بود کاقلیم ما را شاه نیست
بیش از این بی‌شاه بودن راه نیست
یکدگر را شاید ار یاری کنیم
پادشاهی را طلبکاری کنیم
زآن که چون کشور بود بی پادشاه
نظم و ترتیبی نماند در سپاه
پس همه با جایگاهی آمدند
سر به سر جویای شاهی آمدند

06:08 حضور هدهد در جمع پرندگان

هدهد آشفته‌دل پرانتظار
در میان جمع آمد بی‌قرار
حله‌یی بود از طریقت در برش
افسری بود از حقیقت بر سرش
تیزوهمی بود در راه آمده
از بد و از نیک آگاه آمده

09:41آغاز سخنرانی هدهد برای پرندگان و معرفی خویش

گفت ای مرغان منم بی هیچ ریب
هم برید حضرت و هم پیک غیب
هم ز حضرت من خبردار آمدم
هم ز فطنت صاحب‍اسرار آمدم
آن که بسم الله در منقار یافت
دور نبود گر بسی اسرار یافت
می‌گذارم در غم خود روزگار
هیچ کس را نیست با من هیچ کار
چون من آزادم ز خلقان لاجرم
خلق آزادند از من نیز هم
چون منم مشغول درد پادشاه
هرگزم دردی نباشد از سپاه
آب بنمایم ز وهم خویشتن
رازها دانم بسی زین بیش من

16:42 شرح آشنایی و تقرب هدهد با حضرت سلیمان

با سلیمان در سخن پیش آمدم
لاجرم از خیل او بیش آمدم
هر که غایب شد ز ملکش ای عجب
او نپرسید و نکرد او را طلب
من چو غایب گشتم از وی یک‌زمان
کرد هر سویی طلبکاری دوان
زآن که می‌نشکفت از من یک‌نفس
هدهدی را تا ابد این قدر بس

19:35 ذکر داستان ملکه سبا

نامه او بردم و باز آمدم
پیش او در پرده همراز آمدم
هر که مذکور خدای آمد به خیر
کی رسد در گرد سیرش هیچ طیر
هر که او مطلوب پیغمبر بود
زیبدش بر فرق اگر افسر بود
سال‌ها در بحر و بر می‌گشته‌ام
پای اندر ره به سر می‌گشته‌ام
وادی و کوه و بیابان رفته‌ام
عالمی در عهد طوفان رفته‌ام
با سلیمان در سفرها بوده‌ام
عرصه عالم بسی پیموده‌ام
پادشاه خویش را دانسته‌ام
چون روم تنها که نتوانسته‌ام
لیک با من گر شما همره شوید
محرم آن شاه و آن درگه شوید
وارهید از ننگ خودبینی خویش
تا کی از تشویر بی‌دینی خویش
هر که در وی باخت جان از خود برست
در ره جانان ز نیک و بد برست
جان فشانید و قدم در ره نهید
پای‌کوبان سر بدآن درگه نهید

25:04 شرح و تفسیر پادشاه مرغان، سیمرغ عالی

هست ما را پادشاهی بی‌خلاف
در پس کوهی که هست آن کوه قاف
نام او سیمرغ سلطان طیور
او به ما نزدیک و ما زو دور دور
در حریم عزت است آرام او
نیست حد هر زفانی نام او
صدهزاران پرده دارد بیشتر
هم ز نور و هم ز ظلمت پیش در
در دو عالم نیست کس را زهره‌یی
کو تواند یافت از وی بهره‌یی
دایما او پادشاه مطلق است
در کمال عز خود مستغرق است
او به سر ناید ز خود آنجا که اوست
کی رسد علم و خرد آنجا که اوست
نه بدو ره نه شکیبایی ازو
صدهزاران خلق سودایی ازو
وصف او چون کار جان پاک نیست
عقل را سرمایه ادراک نیست
لاجرم هم عقل و هم جان خیره ماند
در صفاتش با دو چشم تیره ماند
هیچ دانایی کمال او ندید
هیچ بینایی جمال او ندید
در کمالش آفرینش ره نیافت
دانش از پی رفت و بینش ره نیافت
قسم خلقان زان کمال و زان جمال
هست اگر برهم نهی مشتی خیال
بر خیالی کی توان این ره سپرد
تو به ماهی چون توانی مه سپرد
صدهزاران سر چو گوی آنجا بود
های های و های و هوی آنجا بود
بس که خشکی بس که دریا بر ره است
تا نپنداری که راهی کوته است
شیرمردی باید این ره را شگرف
زان که ره دور است و دریا ژرف ژرف
روی آن دارد که حیران می‌رویم
در رهش گریان و خندان می‌رویم
گر نشان یابیم ازو کاری بود
ورنه بی او زیستن عاری بود
جان بی جانان که را آید به کار
گر تو مردی جان بی جانان مدار
مرد می‌باید تمام این راه را
جان فشاندن باید این درگاه را
دست باید شست از جان مردوار
تا توان گفتن که هستی مرد کار
جان چو بی جانان نیرزد هیچ چیز
همچو مردان برفشان جان عزیز
گر تو جانی برفشانی مردوار

#منطق‌الطیر#عطارنیشابوری#آموزش‌زبان‌فارسی

Комментарии

Информация по комментариям в разработке