حکایت غذای حضرتی | امام رضا (ع) | صابر خراسانی

Описание к видео حکایت غذای حضرتی | امام رضا (ع) | صابر خراسانی

حکایت غذای حضرتی با صدای صابر خراسانی

یه دوستی دارم تو آشپز خونه حضرت کار میکنه
بعضی وقت ها غذاشو میاره دم در
بعضی موفع ها غذا از خونه اش میاره
غذای خودش رو میاره دم در تقسیم میکنه بین اونایی که دم در وایمیستن
می گفت تو آشپز خونه بودیم
غذا گرفت گفت غذام امروز نذر پند تا از زائرا
میرم دم در میدم به زائرا
می گفت باهم دیگه اومدیم دم درو ظرف غذاشو با خودش آورد دم در
گفت هر کدومشونو میدیم به یکی
اومدیم دیدیم یک نفر دم در آشپزخونه نیست
اینجا همیشه شلوغه مگه میشه همچین چیزی کسی نیست
می گفت اومد دم در مهمانسرا رو کرد سمت صحن انقلاب و گنبد علی ابن موسی الرضا
گفت آقا من دوست دارم غذامو بدم به یکی از زوار شما هیچکی دم در نیست
اولین نفری که رد شد عذامو میدم بهش
می گفت چند لحظه ای گذشت
یه آقای خیلی متشخصی دست یک پسر بچه ای رو گرفته بود
می گفت بچه گریه می کرد
می گفت رفت جلو دوست ما غذاشو تعارف کرد
گفت آقا شما مهمان حضرت رضا هستید
میگفت تا غذا رو گرفت زد زیر گریه
بلند بلند گریه کرد
دوست من رفت جلو گفت آقا این غذا مال خودمه
یه وقت خدایی نکرده بی احترامی نباشه
غذای حضرته
گفت نه آقا از شما ناراحت نیستم
ممنون شمام ممنون حضرت رضام
گفتم چرا ایجوری گریه می کنی
گفت همین الان تو صحن انقلاب داشتم با بچم میومدم یه دفعه بچم خم شد یه چیزی از رو زمین گذاشت دهنش
بهش گفتم چی برداشتی گفت یه دونه نخود
گفتم چرا این کارو کردی گفت گرسنمه
گفتم گرسنته به امام رضا بگو گرسنمه
می گفت رو کرد سمت گنبد به امام رضا گفت ….
حکایت غذای حضرتی صابر خراسانی

#صابر_خراسانی
#امام_رضا

Комментарии

Информация по комментариям в разработке