جزییات جنایات ترسناک اما واقعی

Описание к видео جزییات جنایات ترسناک اما واقعی

جزییات جنایات ترسناک اما واقعی




اواخره تیره ساله 1401 بود که زن جوونی به اداره پلیسه یکی از شهرهای استان خوزستان رفتو
خبره ناپدید شدنه مرموزه شوهرشو گزارش کرد

این زن میگفت شوهرم چن روز پیش ماشین سانتافشو توو یکی از سایتای خریدو فروش کالا آگهی کرد

چنتا مشتری بهش زنگ زدنو رفت ماشینو نشونشون داد
همه چی عادی بود

داشتیم ناهار میخوردیم که یه مشتریه دیگه زنگ زدو با شوهرم مازیار جلوی یه نمایشگاه ماشین قرار گذاشت تا ماشینو بهش نشون بده

شوهرم با عجله ناهارشو خوردو رفت بیرون
بعده این قضیه دیگه از شوهرم هیچ خبری ندارم

با گفته های این زن
پلیس از همون ابتدا به موضوع مشکوک شد
چرا که امکان داشت به خاطره گرون قیمت بودنه ماشین
مازیار توی دامه سارقا گرفتار شده باشه

از طرفه دیگه همسره مقتول میگفت بعده 24 ساعت از گوشیه همسرش یه پیام اومده که حالم خوبه و فعلا کار دارم
نگرانم نباش
ولی بعده این پیام دوباره گوشیش خاموش شده و هیچ خبره دیگه ای ازش نیست


بلافاصله با دستوره مامورای اگاهی مشخصاته ماشینه سانتافه ی مازیار به تمامه واحدای گشتی اعلام شد تا به محضه رویت توقیف بشه

چن روزی گذشت تا اینکه چن روزه بعد یعنی 2 مرداد اتفاقی افتاد
...






روزه 11 بهمنه ساله 1400
به بازپرسه جناییه تهران خبر رسید مردی حدودا 50 ساله
توو یکی از بیمارستانای تهران در اثره سوختگی جونشو از دست داده

با اعلامه این خبر
بازپرس به همراه اکیپه مخصوص به محله این بیمارستان رفتو تحقیقاتشو شروع کرد

اونجوری که پسره این مرد میگفت
عباس پدرش از 6 بهمن به خاطره سوختگی با بنزین توی بخش مراقبتای ویژه ی بیمارستان بستری بوده
توی این مدت پزشکا تمامه تلاشه خودشونو برای عباس کرده بودن اما به خاطره شدته سوختگی بلخره عباس تسلیمه مرگ شده بود

بلافاصله تحقیقاته گسترده برای دستگیریه عامله این قتله آتشین شروع شد
بازپرسه پرونده از بیمارستان راهیه محله وقوعه این حادثه شد

محله وقوعه حادثه دفتره کاره مقتول بود
مقتول مشاوره حقوقی بود توو یکی از مناطقه مرکزیه تهران دفتر داشت

با هماهنگیای مختلف تنها شاهده پرونده به محله جنایت فراخونده شد تا تحقیقات ازش شروع شه

کامران تنها کارمنده این دفتر بودو منشیه عباس بود

کامران که توی این حادثه از ناحیه دستشم دچاره سوختگی شده بود میگفت
قاتل کسی نیست جز محسن
محسن یکی از مراجعینمون بود که کارخونه داشتو چن وخ پیش ورشکسته شده بود
محسنو عباس باهم از قبل آشناییم داشتنو باهم دوست بودن
اصن این کاره محسن واسم خیلی عجیب بود
...





اوایله مهره سال 91 زنه جوونی با اورژانسه تهران تماس گرفتو گفت
شوهرش توی خونه خودشو با چاقو زخمی کرده

بلافاصله بعده قطع شدن تماس
نیروهای اورژانس به محله اعلام شده اعزام شدن

به محضه وروده نیروهای اورژانس به این خونه
با مردی روبرو شدن که از ناحیه گردن با چاقو زخمی شده بودو خونه خیلی زیادی از دست داده بود

زن جوونی که این حادثه رو به اورژانس گزارش کرده بود میگفت
چن دیقه پیش با شوهرم بحثمون شد
ولی یهو شوهرم از کوره در با چاقوی آشپزخونه شروع به خودزنی کرد

انقد عصبی بود و سریع این کارو انجام داد که من حتی جرات نکردم طرفش برم

بعده معایناته نیروهای اورژانس مشخص شد این مرد جونه خودشو از دست داده
موضوع از نظره نیروها اورژانس خیلی مشکوک به نظر میرسید
برای همین به سرعت با پلیس تماس گرفتنو خبره این موضوعه مشکوکو بهشون اعلام کردن


به سرعت با اعلامه این خبر توسط نیروهای اورژانس مامورین آگاهی به همراه بازپرسه جنایی به محله حادثه اومدنو تحقیقاته خودشونو درباره ی مرگه مشکوکه این مرد آغاز کردن

با بررسیای اولیه پزشکه حاضر توی صحنه
جسد به پزشکیه قانونی منتقل شد
...






اوایله ساله 91 بود که مهشیده 27 ساله که به تازگیم از شوهرش جدا شده بود
دوباره با مرده دیگه ای به اسم عادل ازدواج کرد

مهشید یه دختره 4 ساله به اسمه عسل داشت که بعده ازدواجشم با خودش زندگی میکرد
اصلا شرط ازدواجه مهشید با عادل این بود که عادل عسلو مثله دختره خودش بدونه

اوایله ازدواجشون همه چی خوب بود و خوب پیش میرفت
ولی یواش یواش روزای خوبه مهشیدو عادل تموم شدنو دعواهاشون شروع شد

روز به روز دعوا و درگیریای این دو نفر بیشتر شدو کار به جایی رسید که عادل روی مهشید دست بلند میکرد

6 ماهی از ازدواجه مهشیدو عادل گذشت
اوایله مهره ساله 91 بود
اونروز عادلو مهشیدو عسل هر 3 تاشون توی حیاطه خونشون توی بندر عباس بودن

عسلم داشت با دوچرخش توی حیاط بازی میکرد و توو حیاط دور میزد

دوباره طبقه معمول با یه جرقه ی کوچیک عادلو مهشید دعواشون شروع شد
هر چی میگذشت آتیشه دعواشون تندتر میشد

وقتی دعوای مهشیدو عادل بالا گرفت
عسل از روی دوچرخه پیاده شدو با گریه داشت میومد سمته مادرش که یهو توو یه لحظه عادل
عسلو با عصبانیت هل داد
عسل با هلی که عادل داد عقب عقب رفتو با شدت افتاد زمینو سرش خورد لبه حوض

مهشیدو عادل با دیدنه این صحنه سریع رفتن سمته عسل
ولی عسل از شدته ضربه ای که به سرش خورده بود بیهوش شده بودو به شدت خونریزی داشت


عادل و مهشید توی سریعترین حالته ممکن عسلو رسوندن بیمارستانو تلاشه کادره پزشکی شروع شد
...


- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

🔴 لینک سابسکرایب:
   / @jenayigram  

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔸 ویدیوهای پیشنهادیه من:
📽️من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن:   • من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میار...  
📽️مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم:   • مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن ...  
📽️مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران:   • پرونده جنایی تنها قاتل زن سریالی ایرا...  
📽️خفاش شب:   • پرونده جنایی خفاش شب غلامرضا خوشرو |ق...  
📽️بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
:   • بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی  

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

#پرونده_جنایی
#پرونده_مستند
#قتل

Комментарии

Информация по комментариям в разработке