داستان واقعی: با زنداییم نصف شب…باورم نمیشد چیزی که میدیدم رو… پادکست صوتی داستان فارسی

Описание к видео داستان واقعی: با زنداییم نصف شب…باورم نمیشد چیزی که میدیدم رو… پادکست صوتی داستان فارسی

داستان واقعی ارسالی از طرف شما
دانشگاه تهران قبول شدم و رفتم خونه داییم… زنداییم گفت داییت بهم توجه نمیکنه و تو باید…و اما اون اتفاق شوکه کننده ای که زندگیمو..

لطفا کانال ما را سابسکرایب کنید
🔶دوستای خوشگلم اگر از ویدیو لذت بردید لایک کنید و‌ با بقیه شیر کنید تا بیشتر دیده بشه و من برای داستان های بعدی انرژی بگیرم🥰
🔶اگر دوست دارید هروقت ویدیو میذارم متوجه بشید روی لینک زیر بزنید👇 و کانالمون رو سابسکرایب کنید☺️و‌ روی آیکون “زنگوله” کنارشم کلیک و گزینه ی “همه” رو انتخاب کنید تا ویدیو های بعدیمو از دست ندید❤️

👇از اینجا عضو کانال بشید👇
‪@dastanenagofteto‬

لینک داستان های پربازدید و جذاب دیگه کانال که پیشنهاد میکنم حتما نگاه کنید عزیزای دلم👇

لطفا کانال ما رو سابسکرایب کنید و ویدیوها رو لایک کنید.

داستان
داستان های فارسی
داستان های فارسی جدید
داستان ترسناک
داستان ترسناک واقعی
داستان ترسناک واقعی جن
داستان ترسناک واقعی کوتاه ایرانی
داستان صوتی
داستان صوتی ایرانی
داستانهای صوتی ایرانی
داستان واقعی
داستان واقعی ایرانی
پادکست
پادکست فارسی
پادکست فارسی تاریخی
پادکست فارسی عاشقانه
پادکست فارسی کتاب صوتی
پادکست ایرانی
قصه های فارسی
قصه های عاشقانه
قصه های عاشقانه واقعی
قصه های ترسناک
قصه های ترسناک واقعی
قصه های غمگین
داستان های غمگین عاشقانه و گریه دار
داستان های عاشقانه غمگین واقعی جدید
داستان های زیبا و آموزنده
داستان های زیبا و با مفهوم
رادیو داستان
داستان کوتاه
داستان زندگی
داستان های واقعی جدید
داستان عاشقانه
قصه شب
قصه
داستان ایرانی
پادکست صوتی
داستان کوتاه صوتی
Afghanistan magazine
Top stories
Avaye sarnevesht
داستان گوی شب
داستان ناگفته تو
ناموس پرست
داستان خیانت
True story
Hush

#داستان
#داستان_واقعی
#پادکست
#داستانگوی_شب
#ولاگ
#ولاگ_روزانه
#ولاگ_ایرانی
#داستانهای_فارسی
#داستان_صوتی
#داستان_بزرگسالان

Комментарии

Информация по комментариям в разработке