نمایشنامه صوتی آخرین نبرد برگرفته از شاهنامه فردوسی

Описание к видео نمایشنامه صوتی آخرین نبرد برگرفته از شاهنامه فردوسی

گشتاسب ، پادشاه ایران ، سپاهی را به سرکردگی اسفندیار شاهزاده و پهلوانی دلیر است در عین حال رویین تن است و آسیب ناپذیر به جز چشم های او که مورد گزند واقع می شود...

رستم قهرمان ملی و مدافع نیکی است . اسفندیار جوانی پیروزمند در نبردهاست و پدر وعده ی پادشاهی بدو داده است . اما این امر را مشروط به کاری دانسته که عملی شدنش کاری ناممکن است . او ناگزیر است برای رسیدن به پادشاهی ، بزرگترین پهلوان ایران زمین را منقاد و مطیع خود سازد و دست بسته روانه ی دربار نماید .
اسفندیار در نبرد خود با رستم اول بار او را بر زمین می افکند اما به او مهلت می دهد . دلاور با تجربه با مهلت ستاندن از پهلوان جوان از مهلکه می گریزد و با کمک پدر و چاره جویی از سیمرغ آگاه می شود که دو چشم اسفندیار آسیب پذیر است . پس برای بار دوم به رزمگاه می آید و تیر را مستقیم به سوی چشمان اسفندیار نشانه می گیرد و پهلوان جوان را بر خاک می افکند .

اسفندیار در شاهنامه فردوسی، پسر گشتاسپ و کتایون، و نوهٔ لهراسپ، شاهزاده کیانی در تاریخ اسطوره‌ای و حماسی ایران و قهرمان جنگ‌های مقدس کیش زرتشتی است که بیشتر برای نبرد سوگ‌انگیزش با رستم، دیگر پهلوان ایرانی شناخته می‌شود. برادرانش پشوتن و فرشیدورد، عمویش زریر و پسرانش نوش‌آذر و مهرنوش و بهمن نام داشته‌اند. اسفندیار رویین‌تن بود، در شاهنامه به چگونگی رویین‌تن شدن اسفندیار اشاره‌ای نشده است اما در زراتشت‌نامه از زرتشت بهرام پژدو آمده است که زردشت اسفندیار را که نوزادی بیش نبود، در آب مقدس شست‌وشو داد که همین سبب رویین‌تنی او گشت و تنها چشمانش آسیب‌پذیر باقی‌ماند. اسفندیار در نبرد با ارجاسب فرماندهی سپاه گشتاسب را بر عهده داشت، و با پیروزی به نزدیک پدر برگشت اما گرزم پادشاه را علیه اسفندیار شورانید؛ چنان‌که دستور داد اسفندیار را در دز گنبدان زندانی کنند. اسفندیار توسط رستم (با رهنمایی سیمرغ) با تیر درخت گز که به چشمانش برخورد کرد کشته شد.
اما رستم نمونه یی از شخصیت ایستا است شخصیتی که در داستان تغییر نکند یا اندک تغییری پذیرد، به عبارت دیگر در پایان داستان همان باشد که در آغاز بوده است به طوری که حوادث بر او تأثیر نکند یا اندک تغییری صورت پذیرد .

چنین گفت رستم به اسفندیار
که کردار ماند ز ما یادگار
کنون داده باش و بشنو سخن
ازین نامبردار مرد کهن
اگر من نرفتی به مازندران
به گردن برآورده گرز گران
کجا بسته بد گیو و کاوس و طوس
شده گوش کر یکسر از بانگ کوس
که کندی دل و مغز دیو سپید
که دارد به بازوی خویش این امید
سر جادوان را بکندم ز تن
ستودان ندیدند و گور و کفن
ز بند گران بردمش سوی تخت
شد ایران بدو شاد و او نیکبخت
مرا یار در هفتخوان رخش بود
که شمشیر تیزم جهان‌بخش بود
وزان پس که شد سوی هاماوران
ببستند پایش به بند گران

نمایش «آخرین نبرد» برگرفته از شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی به سردبیری نادر برهانی مرند و تهیه کنندگی ماهداد توکلی با عنوان طرح «از رمان تا نمایش» در مرکز هنرهای نمایشی رادیو تهیه و تولید شده است. http://www.iranseda.ir/FullAudioBook/...

Комментарии

Информация по комментариям в разработке