بنگلادش: داستانی غم‌انگیز

Описание к видео بنگلادش: داستانی غم‌انگیز

#بنگلادش #ایندیپندنت_فارسی #اعتراضات_دانشجویی

«غیرممکن!» این کلماتی بود که بیش از نیم قرن پیش در پایان یک سفر پژوهشی به بنگلادش، به ذهنم آمد. در آن زمان، آنچه یک سال بعد، به عنوان بنگلادش به عنوان خانواده ملل مستقل پیوست، در واقع، بخشی بود از پاکستان که بخش دیگر آن بیش از هزار کیلومتر دورتر، در شرق شبه‌جزیره هند قرار داشت. سفر من برای تهیه گزارش از کنفرانس وزیران سازمان همکاری منطقه‌ای‌ــ ایران، پاکستان و ترکیه‌ــ صورت گرفته بود اما، با استفاده از فرصت پس از کنفرانس دو روزه، چند روزی را در پاکستان شرقی ماندم تا علاوه بر داکا، مرکز آن، دیگر شهرها از جمله چیتا گونگ و کاکسز بازار را نیز ببینم.

اما چرا «غیرممکن!» به عنوان یک خبرنگار جوان و پر از ایدئولوژی برای آینده جهان، همواره می‌پنداشتم که جامعه انسانی با بهره‌گیری از دو عامل خواهد توانست پیچیده‌ترین مشکلات خود را حل کند‌ــ دو عامل سیاست‌گذاری خردمندانه و بهره‌گیری از جهش بی‌سابقه بشریت در مسیر صنایع و تکنولوژی. اما ۱۰ روز گشت‌وگذار در آن سرزمین که آمیزه‌ای از زیبایی و طبیعت و فقر انسانی بود، ضربه شدیدی به خوش‌بینی من وارد کرد. آن تکه کوچک از خاک خدا با رکورد تراکم جمعیت در جهان، بدون منابع طبیعی، بدون یک قشر کار‌آزموده در اداره یک کشور و وجود زخم‌های التیام‌نیافته از دوران استعمار بریتانیا، ممکن نبود بتواند سر خود را با بالای آب، آن هم با سونامی‌های پی‌در‌پی، نگه دارد. هرجا می‌رفتم، با انبوه انسان‌های برهنه، در واقع اسکلت‌های سرگردان روبرو می‌شدم‌ــ اسکلت‌های له‌شده زیر فشار فقر و گرسنگی و با این حال هنوز مهربان، مودب و مهمان‌نواز.

Комментарии

Информация по комментариям в разработке