قشقایی

Описание к видео قشقایی

" قصه مهتاب و بهمن بیگی "

مهتاب همان بانوی بلند بالای ایلی که در فیلم کوتاهی که به فضای مجازی راه یافته با آهنگ اصیلِ آغیر هلی می رقصد و پرسشهائی برای ببنندگان پیش آورده دختر عموی باوقار فهیم و مهربان من هست
مهتاب نمونه بارزی از تلف شدن استعداد و جوانی دختران و زنان نسل گذشته است مهتاب اولین بانوی باسواد و اهلِ کتاب در تیره و فامیل ما و شاید در طایفه ششبلوکی است مهتاب گلِ خوشبوی روئیده در کویرها و صحاری خشک و لم یزرعِ دشتهای جهل و تعصب بوده که باغبانِ متعصب قبل از ثمردهی ریشه اش را خشکانده است
تنها کسی که در یک نگاه استعداد او را کشف می کند بهمن بیگی بزرگ بوده است در بدو راه اندازی تعلیمات عشایر و آن زمان که بهمن بیگی در می یابد که معلمانِ لیسانسیه ی شهری نمی توانند در ایل بمانند و به ایلیاتی های کوچرو سواد بیاموزند شخصا براه می افتد و همه تیره و طایفه ها را در می نوردد تا باسوادانِ خود ایلات را به دانشسرا دعوت کند تا پس از آموزشی مختصر معلم شوند همراه ایل کوچ کنند نق نزنند و هدف اصلی شان فقط تدریس باشد
او در یکی از همین سفرها "مهتاب" را کشف می کند مهتابِ جوان با اندامی بلند بالا علاوه بر زیبائی جمال از سواد و کمالِ مطلوب بهمن بیگی برای معلم شدن هم برخوردار بوده است امیرعلی پدرِ مهتاب انسانی به غایت سنتی و متعصب بود مرغ ش فقط یک پا داشت در مقابل درخواست بهمن بیگی مبنی بر معلم شدن دخترش بشدت مخالفت می کند و در قبال اصرار آن بزرگمرد و سایر خیرخواهان بر می آشوبد که "اینها نقشه دارند و می خواهند دختران مردم را به شهر ببرند و به بیراهه بکشانند"
در سالهائی که استاد خانه نشین بودند هر گاه افتخار همنشینی و همکلامی نصیبم می شد شروع سخن با قصه ی مهتاب بود می فرمودند:
نه یکبار و دو بار بلکه چند مرتبه در ییلاق و قشلاق به سراغ پدر مهتاب رفتم مشد امان الله کدخدا را هم واسطه قرار دادم ولی باباش اجازه نداد که دخترش به دانشسرا بیاید و معلم بشود تا اینکه برای مالِ دنیا در ازاء گله ای گوسفند او را به"تازه بالاخان شورباخورلو " فروخت
برای آنکه بیشتر به میزان یکدندگی پدر مهتاب واقف شوید همین قدر عرض کنم که چند تن از جوانان آنروز که در میانشان معلم و حتی برادر کدخدا هم بود خواهان ازدواج با مهتاب بودند اما عمویِ بد قلقِ ما فقط چشمش دنبال گله های میشِ بالاخان بود حتی به یاد دارم که جوانان فامیل افسارِ گله اسبانِ کاروانی را که برای بردن عروس آمده بودند بریدند دیگ برنج و خورشها را با گلوله سوراخ سوراخ کردند گوشت های پخته را جلو سگان انداختند راه عبور کاروان عروس را سنگر بستند تا همه را به گلوله ببندند ولی با حمایت چند تن از ذی نفوذانِ فامیل که احتمالا سبیل شان با ثروت بالاخان چرب شده بود عروس را از بیراهه بردند
اما در مورد اینکه در فضای مجازی عنوان شده که بهمن بیگی قصد داشته با مهتاب ازدواج کند من نه می توانم به صراحت تایید نه با قاطعیت رد کنم چرا که چنین کلامی را نه از زبان بهمن بیگی شنیده ام نه از دهان مهتاب آنچه که باعث این گمانه زنی ها شده می تواند به دلائل زیر باشد:
۱ - این اتفاق چند سال قبل از ازدواج مجدد استاد رخ داده است
۲ - اصرار بیش از حد بهمن بیگی برای بردن مهتاب به دانشسرا در قبل از ازدواج و پرس و جوهای مکرر ایشان در سنوات بعد از وضعیت مهتاب به حدس و گمانها دامن زده است
۳ - با همه احترامی که برای خانم سکینه کیانی قائلم و طرح این مباحث را هم در این شرایط صحیح نمی دانم به جرات می توانم ادعا کنم که جمال و کمال مهتاب کم از آنی که تقدیر رقم زده نبوده و نیست
۴ - قدرت درک و آینده نگری که در خاندان کیانی و لرها بوده بیش از فامیل ما بوده است چرا که در غیر اینصورت احتمال داشت مسیر خدمت بی شائبه ی استاد از آنچه که به سمت لرها رفته کاسته و تشنگانِ بیشتری از قشقائی ها را سیراب می نمود

محمود کاویانی چهاردهم آذرماه نود و هفت

هلی بسیار زیبا و دیدنی از بانو مهتاب کاویانی آهنگر از تیره شورباخورلو طایفه ششبلوکی قشقایی

Комментарии

Информация по комментариям в разработке