Скачать или смотреть اصالت تو ذات آدماست ...

داستان رو خیلی خلاصه کردم بشه بذارم کاملش رو هم براتون می دارم 👇 میگه که رو در قصر یه پادشاهی لکه سیاهی می افته که هر کاری می کنن نمی تونن لکه رو از بین ببرن مرد فقیری از این موضوع مطلع شد میاد و به پادشاه میگه توی درب گرانبهای قصر شما کِرمی هست که ازداخل در رو میخوره پادشاه گفت باشه دستور میدم در رو خراب کنن اگر نبود گردنتو میزنم در خراب می کنن و حق با فقیر بود در پاسخ شاه بهش پس مانده غذای قصر رومیده چند وقت بعد پادشاه یه اسب به فقیر نشون میده و میگه بهترین اسبمه موافقی ... فقیر گفت این اسب تو اوج دویدن هم که باشه وقتی رودخونه ای ببینه میپره تو آب پادشاه امتحان می کنه و میبینه راست میگه مجددا بهش پس مونده غذا داد پادشاه بار سوم به فقیز مردک بگو دیگر چه میدانی مرد که به شدت میترسید با ترس گفت میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه خیلی عصبانی شد اما رو حساب صحت حرف هایی قبلی علتش رو جویا شد و دید بله اون پسر کنیز بوده نه شاه . پادشاه بار دیگر مرد فقیر رخواست و علت داناییش رو پرسید مرد فقیر گفت علت سیاهی در رو از جایی فهمیدم که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیروه علاقه اسب به آب را چون پاهایش پشمی بود فهمیدم شیر گاومیش خورده و اب رو دوست داره. و شاهزاده نبودن شما رو از جایی فهمیدم که جواب دو تا سوال مهم زندگیت رو دادم ولی تو بهم پسمانده ی غذا دادی شاه ذاتش شاهه، و تو ذاتت گدا و اصالت تو ذات ادماس