نازا بودم "خودم واسه شوهرم زن گرفتم ... یه روز هووم به من گفت... داستان واقعی

دختر روستایی بودم که توی ۱۲ سالگی ازدواج کردم واز روستا به شهر اومدم....چند سال گذشت ومعلوم شد نازا هستم
شوهرم ادم سرد وبی احساسی بود
تااینکه خودم واسه اینکه نازا بودم واسه خودم هوو اوردم
اما سرنوشت من تنهایی بود
شیرین هستم راوی کانال داستان شب باشیرین❤😊
خوشحال میشم اگرازداستانهای ما لذت میبرید
کانال مارو سابسکرایب کنید نظرات خودتون روباما در میون بگذارید تا خانواده مون روز به روز بزرگتر بشه😊
دوستتون دارم و ازهمراهی شما سپاسگزارم❤️❤️
#پادکست
#داستان
#حکایت
داستان
قصه
حکایت
داستان واقعی
داستان عاشقانه
داستان های فارسی
داستانهای واقعی عاشقانه
داستان های ایرانی واقعی
داستان کوتاه
قصه های عاشقانه
پادکست صوتی
ردپای شب
Mastan
شرقی غمگین
آوای داستان

اگر دوست دارین داستان زندگیتون رو با ما درمیون بگذارید با این لینک تلگرام به ما پیام بدین🙏🩷
Telegram: http://t.me/Dastanshabbashirin