می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم-غزل ۳۸۳ سعدی با صدای بهزاد جعفرپور در شعر خوانی

Описание к видео می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم-غزل ۳۸۳ سعدی با صدای بهزاد جعفرپور در شعر خوانی

می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم
خبر از پای ندارم که زمین می‌سپرم

می‌روم بی‌دل و بی یار و یقین می‌دانم
که من بی‌دل بی یار نه مرد سفرم

پای می‌پیچم و چون پای دلم می‌پیچد
بار می‌بندم و از بار فروبسته‌ترم

چه کنم دست ندارم به گریبان اجل
تا به تن‌در ز غمت پیرهنِ جان بدرم

آتش خشم تو برد آب من خاک آلود
بعد از این باد به گوش تو رساند خبرم

هر نوردی که ز طومار غمم باز کنی
حرف‌ها بینی آلوده به خون جگرم

گر سخن گویم من بعد شکایت باشد
ور شکایت کنم از دست تو پیش که برم؟

سروِ بالای تو در باغ تصور برپای
شرم دارم که به بالای صنوبر نگرم

به قدم رفتم و ناچار به سر بازآیم
گر به دامن نرسد چنگ قضا و قدرم

از قفا سیر نگشتم من بیچاره هنوز
می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم

می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم
شعری از سعدی
اجرا : بهزاد جعفرپور
موسیقی :
Pixabay.com


#شعر_خوانی #بهزاد_جعفرپور #سعدی

Комментарии

Информация по комментариям в разработке