زن ستیزی مولانا جلال‌الدین بلخی مولوی

Описание к видео زن ستیزی مولانا جلال‌الدین بلخی مولوی

بوعلی سینا: از جمله حقوق زن، صیانت و حفظ اوست که مرد وی را از فریب و خیانت دیگران مصون بدارد؛ زیرا در شهوت با مرد شریک است و جالب توجه بوده و مردها را به سوی خود می خواند و با این وصف زود هم فریب می خورد و کمتر فرمانبر عقل است ..
.
.[5]– ملاصدرا: و از جمله فوائد آفرینش زمین برای انسان این است که خداوند آن را بستری برای زاد و ولد حیوانات گوناگون قرار داده است که بعضی برای خوردن هستند و بعضی برای سواری و زینت و بعضی برای حمل بار خلق شده اند و بعضی از این حیوانات هم [زنان] برای ازدواج خلق شده اند...،
.
[6] -شیخ محمود شبستری:زنان چون ناقضات العقل و دینند/ چرا مردان ره ایشان گزینند.
.
[7] اندیشۀ مولانا جلال‌‌الدین محمّد بلخی عارف شهیر پارسی‌ زبان، آنهم در خصوص زن و عیار و اعتبار ایشان در مثنوی معنوی‌است. اندیشه‌ای که با وجود تمام زیر و بم آن کم از اندیشه‌های دیگر بزرگان عرصۀ فلسفه و عرفان ندارد و حتّی گاهی از آن جمله نیز وخیم‌تر است. مولوی _ از فرط پایبندی به عرفانی دیگری‌ستیز و آرمانگرا،_ سیمایی را از زن و زنانگی به تصویر می‌کشد که در آن: اولاً زن متهم ردیف اوّلِ گناه اولیه یعنی«Original sin» است، و دوّماً از لحاظ شخصیتی و اجتماعی نیز از وقار و امتیاز کم‌بهره. به اعتقاد او این زن است که آدم را از بهشت دور انداخته و او را با این سرایِ آلوده عجین کرده است: «پس فتادم زان کمال مستتم/از فن زالی به زندان رحم/روح را از عرش آرد در حطیم/لاجرم کید زنان باشد عظیم/اول و آخر هبوط من ز زن/چونک بودم روح و چون گشتم بدن /بشنو این زاری یوسف در عثار/ یا بر آن یعقوب بی‌دل رحم آر/ناله از اخوان کنم یا از زنان/که فکندندم چو آدم از جنان».[8] مولوی زن را آغازگر مصائب آدم بر روی زمین می‌داند و اینگونه او را در مرحلۀ «پس از گناه» یا «After sin» مورد بمباران قرار می‌دهد. او را با مجموعه‌ای از پست‌ترین رذائل نفسانی سرشاخ می‌بیند و از خردورزی و دوربینی برکنار می‌شمرد. مثلاً از حیث شخصیت‌شناختی زن را تنگ‌چشم و حسود می‌شناسد:« این زنانی کز همه مشفق‌تراند/از حسد دو ضره خود را می‌خورند»،[9] ظاهر‌گرا و دنیا‌پرست می‌انگارد:«گر نه‌ای در راه دین از ره‌زنان/رنگ و بو مپرست مانند زنان»،[10]کم‌درایت و کم‌بنیه می‌فهمد: «فضل مردان بر زن ای حالی‌پرست/زان بود که مرد پایان بین‌ترست»،[11] و حتّی ناقص‌العقل و کودک‌وار می‌پندارد:« گفت گر کودک در آید یا زنی/کو ندارد عقل و رای روشنی».[12] و مثلاً از حیث اجتماعی و فرهنگی او را عاطل و فتنه‌گر می‌خواند: «ور گریزم من روم سوی زنان/هم‌چو یوسف افتم اندر افتتان»،[13]افشاگرِ رازها و اسرار می‌نامد:«هیچ‌کس را با زنان محرم مدار/که مثال این دو پنبه‌ست و شرار»،[14]به عنوان گمراه‌کنندۀ افهمام درمی‌نگر‌د: «گفت با او مشورت کن وانچ گفت/تو خلاف آن کن و در راه افت»،[15] و بل، کار خراب ‌کن و سست ‌اراده می‌خواند:«حمله ماده به صورت هم جریست/آفت او هم‌چو آن خر از خریست».[16]

Комментарии

Информация по комментариям в разработке