گلهای رنگارنگ 522 ابوعطا

Описание к видео گلهای رنگارنگ 522 ابوعطا

گلهای رنگارنک 522 ابوعطا

با همکاری: پوران، گلپا, ایرج، جهانبخش پازوکی، حبیب‌الله بدیعی، جواد معروفی، فرهنگ شریف، امیرناصر افتتاح، منصور صارمی، احمد عبادی
اشعار متن برنامه: ناصر بخارایی، طبیب اصفهانی، اهلی شیرازی، کمال خجندی، هما میرافشار، کلیم کاشانی، خاقانی، ابراهیم صهبا، سعدی
شعر ترانه: جهانبخش پازوکی
گوینده: آذر پژوهش
(ناصر بخارایی)
چون کعبه‌ی وصل تو مقام است صفا را
بی مطرب و ساقی نشود مجلس ما گرم
در کعبه خدا را بپرستیم خدا را
از بلبل و گل یافت چمن برگ و نوا را

(جهانبخش پازوکی)
یارب در این غوغای هستی
دنیای عشق و شور مستی
دستی نگیرد دست من، دستی نگیرد دست من
من ناتوان افتاده‌ام، دین و دل از کف داده‌ام
در پای بختم کار ناکامی شکسته
یارب دل غمگین من در خون نشسته
دستی نگیرد دست من، دستی نگیرد دست من
من ناتوان افتاده‌ام، دین و دل از کف داده‌ام
هر آرزوئی در دل افسرده‌ام پا می‌گذارد
از دست غم می‌میرد و راه فنا را می‌سپارد
حالا که بیداد زمان از حد گذشته
حالا که دل این طفل ما آزرده گشته
دستی نگیرد دست من، دستی نگیرد دست من
من ناتوان افتاده‌ام، دین و دل از کف داده‌ام

(طبیب اصفهانی)
دارد به سحر دعا اثرها
دست من و دامن سحرها
هر شب به امید وعده‌ی تو
چشمم شده فرش رهگذرها

(اهلی شیرازی)
زاهد به ره کعبه رود کاین ره دین است
خوش می‌رود اما، ره مقصود نه این است

(کمال خجندی)
ای ز صد گلبرگ نازک‌تر تنت
بر تو لرزان‌تر ز گل پیراهنت
جان به تن می‌آید و دل می‌رود
از خرامان آمدن وز رفتنت

(هما میرافشار)
ای همه‌ی هستی من از آن توست
جان و دلم بسته‌ی پیمان توست
عشق به سرحد جنونم کشد
این دل دیوانه به خونم کشد
ای که به دام تو اسیرم اسیر
لذت دیوانگی از من مگیر
(کلیم کاشانی)
نوبهار آمد دگر دنیا خوش و دل‌ها خوش است
خانه در رهن شراب اولیٰ است، تا صحرا خوش است
در میان نیک و بد زین بیشتر هم فرق نیست
گل به سر گر می‌پسندی، خار هم در پا خوش است

(جهانبخش پازوکی)
اشکم دونه‌دونه، از دیده روونه، دل کرده بهونه
ای خدا دیده و دل هر دو تا خونه
دل من هنوز جوونه، نکنه تنها بمونه، توی این عهد و زمونه
هر دونه‌ی اشکی بر رخ بنشینه
از شاخ جوونی یک غنچه بچینه
ای دل گله کم کن که پرستار نداری
از شکوه حذر کن که خریدار نداری

(خاقانی)
کار عشق از وصل و هجران درگذشت
درد ما از دست درمان درگذشت
در زمانه کار کار عشق توست
از سر این کار نتوان درگذشت

(ابراهیم صهبا)
دیشب تو را به ما سر مهر و وفا نبود
آن گرمی و محبت و شور و صفا نبود
بیگانه‌وار می‌نگریستی به چشم من
در چشم ما مگر نگه آشنا نبود
با مهربان خود ز چه نامهربان شدی
این شرط دوست‌داری و رسم وفا نبود

(سعدی)
خفته خبر ندارد سر در کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
من ترک مهر اینان بر خود نمی‌پسندم
بگذار تا بیاید بر من جفای آنان
(طبیب اصفهانی)
مسکینی و غریبی از حد گذشت ما را
بر ما اگر ببخشی وقت است وقت یارا
چون رحمت تو گردد افزون ز عذرخواهی
هرچند بی‌گناهم عذر آورم خطا را

Комментарии

Информация по комментариям в разработке