شوروی بعد از فروپاشی : قسمت 3/3 - استبداد روسیه

Описание к видео شوروی بعد از فروپاشی : قسمت 3/3 - استبداد روسیه

حمایت اختیاری از دیپ پادکست:
  / deeppodcastiran  

Instagram:   / deep.podcast  
Telegram Channel: Https://www.telegram.me/deeppodcast
ـــــــــــــــــــــ
منبع :
https://www.sjsu.edu/faculty/watkins/...
Russia 1985–1999: TraumaZone
by Adama Curtis
Mikhail Khodorkovsky : Man with a Ruble
قسمت سوم
در اوکراین لئونید کوچما در انتخابات پیروز شد. اما به جای اینکه اصلاحات گسترده در کشور به وجود بیاره، تمام صنایع اوکراین رو به مافیا و گروه های خلافکار سازمان یافته در شرق اوکراین داد. بدین ترتیب فساد در سیستم عمیق تر و فجیع تر از قبل شد.
یلتسین دستور حمله به چچن رو صادر کرده بود. فقط یلتسین و حزب جنگش نبود که از این حمله حمایت میکردند، الیگارش ها، گروه های خلافکار و دولتمردان فاسد هم از حمله به چچن حمایت میکردند چون جنگ داخلی در چچن بسیار روی سود و بازار اونها تاثیر گذاشته بود. چچن مرکز پولشویی و قاچاق نفت و اسلحه بود. در اون دوران به چچن "منطقه آزاد قاچاق اقتصادی" میگفتند.
ولادیمیر ژیرینوفسکی بسیار قدرتمند شده بود. حزب اون لیبرال دموکراسی بود اما رویکردی شدیدا ملی گرایانه داشت. حزب ژیرینوفسکی حالا یک چهارم مجلس رو در اختیار داشت و خودش هم رییس مجلس شده بود. ژیرینوفسکی از جنگ چچن حمایت کرد. او معتقد بود تصاحب دوباره چچن میتونه شکوه و قدرت از دست رفته روسیه رو بهش برگردونه.
در دسامبر 1994 حمله نیروهای روسیه به چچن آغاز شد. 25 هزار سرباز با صدها تانک جنگی راهی گروزنی پایتخت چچن شدند. نیروهای چچنی کمتر از 1000 نفر بودند. وزیر جنگِ یلتسین قول یک پیروزی 2 ساعته رو داده بود.
اما جنگ در چچن تبدیل به یک فاجعه شد. چچنی ها تانک های روسی رو یکی بعد از دیگری نابود میکردند. تلفات روس ها بسیار بالا بود. روس ها شکست‌های مفتضحانه ای میخوردند. ژنرال های ارتش که شدیدا تحقیر شده بودند، تصمیم گرفتند از تاکتیک دیگه‌ای استفاده کنند. تاکیتیک جدید، بمباران هوایی مناطق مسکونی و کشتن شهروندان چچنی بود.
در این زمان موزه لنین در میدان سرخ تعطیل شد و مجسمه های لنین همگی خورد شدند. موزه دستاورد های فضایی شوروی هم تبدیل به یک کلوب رقص شبانه شد.
بوریس برزوفسکی الان تبدیل به قوی ترین الیگارش در تمام روسیه شده. او یک ارتش کوچک از چچنی ها رو مامور حفاظت از خودش کرده بود. در ژوئن 1995 یک گروه رقیب قصد داشت بِرِزوفسکی رو ترور کنه. اونها اتومبیل شخصیش رو بمبگذاری کردند اما برزوفسکی جان سالم به در برد. جنگ جدیدی بین الیگارش ها در خیابان های مسکو آغاز شده بود. فقط در نیمه اول سال 1995، 52 بمبگذاری در مسکو گزارش شده بود
به نظر میرسید یلتسین و تمام فرماندهان روسیه هم با همون مشکلات رو به رو بودند. اگر جامعه ای دموکراتیک نباشه، نظام دموکراسی فقط منجر به ظهور یک دیکتاتور جدید میشه. درست مثل اتفاقی که در آلمان بعد از جنگ جهانی اول افتاد. سیستم دموکراسی در آلمان فقط منجر به ظهور یک پیشوای دیکتاتور شد.
انتخابات ریاست جمهوری بعدی روسیه قرار بود در سال 2000 انجام بشه. الیگارش ها نگران بودند که چه کسی قراره بعد از یلتسین قدرت رو بدست بگیره. در انتخابات مجلس سال 1998 بار دیگر کمونیست ها بیشترین رای رو از آن خودشون کردند. خطر کمونیسم بعد از 10 سال هنوز احساس میشد.
الیگارش ها دنبال کسی بودند که بخاطر فاجعه ای که اونها در کشور درست کرده بودند، کاری به کارشون نداشته باشه. الیگارش ها برای این کار یک سیاستمدار گمنام رو انتخاب کردند. یک دست نشانده نسبتا جوان و بدون هیچ قدرتی. یک افسر سابق کا گ ب. ولادیمیر پوتین. ابتدا در سال 1998 اون رو رییس سازمان اطلاعات کردند. سال بعد اون رو به مجلس بردند و نخست وزیر روسیه کردند. بعد هم اون رو چهره اول همه رسانه ها کردند. همه میدونستن چه اتفاقی داره در روسیه میفته اما دیگه انگار اصلا برای کسی مهم نبود. در نظر مردمِ روسیه دموکراسی نظامی بود که فقط مردم رو به بدبختی میکشونه و انتخابات هیچ معنایی در بین ملت نداشت. فقط تعداد کمی از مردم ساکن مسکو هنوز به دموکراسی در روسیه ایمان داشتند. دموکراسی در بین سیاستمداران تبدیل به یک فحش و توهین شده بود. هر کسی که بهش لیبل دموکرات میزدند در بین مردم منفور میشد. الیگارش ها پوتین رو یک سیستمدار مدرن غربگرا میدیدند که احتمالا تمایلات دیکتاتوری و خشن نداره و اجازه میده اوضاع همینطور ادامه پیدا کنه. در انتخابات سال 2000 پوتین رای اورد و بار دیگر کمونیست ها دوم شدند. باز هم زمزمه هایی از تقلب و دستکاری در انتخابات به گوش میرسید. قرار بود از این به بعد ولادیمیر پوتین از طرف اُلیگارشها، رهبری اقتصاد آزاد در روسیه رو برعهده بگیره و مانع دوباره به قدرت رسیدن کمونیست ها بشه.
در نهایت روسیه تبدیل به کشوری شد که نه کمونیسم در اون جواب داد و نه دموکراسی.
اونهایی که فکر میکردند روسیه میتونست به یک کشور دموکراتیک مثل کشورهای غربی تبدیل بشه، دیگه فهمیده بودند که امکانش وجود نداره. روس ها بارها تلاش کرده بودند غربی بشن اما انگار جامعه اونها اصلا غربی شدن رو نمیپذیرفت. بعد از فروپاشی شوروی، دولت و اقتصاد کاملا مسیر غربی‌ها رو طی کردند، اما در نبرد بین جامعه سنتی و دولت دموکراتیک غربی، کشور در حال نابودی بود. این چیزی بود که کارل مارکس قبلا پیش بینی کرده بود. مارکس در جایی اینطور نوشت :
پتر کبیر یک پادشاه بزرگ بود. اون از روش های بدوی و وحشیانه استفاده میکرد تا جامعه عقب مونده روسیه رو به سمت تمدن بیاره
اوضاع به قدری در روسیه وخیم شد که صندوق جهانی پول یک وام اضطراری 4.8 میلیارد دلاری به روسیه داد. تقریبا تمام این پول به سرعت توسط الیگارش ها از کشور خارج و به یک شرکت سرمایه گذاری کوچک در جزیره جرزی منتقل شد. دیگه هیچوقت از سرنوشت این پول خبری نشد. فقر در روسیه چند برابر شد و جامعه کاملا از هم پاشیده بود. در سیبری چند میلیون انسان، فقط با کمک های روزانه صلیب سرخ زنده بودند.

Комментарии

Информация по комментариям в разработке