کاروان ،آهنگی در مایه دشتی دیلمان،با آوای دلنشین بنان، آهنگ ازمحجوبی، دکلمه روشنک، شعر از رهی معیری

Описание к видео کاروان ،آهنگی در مایه دشتی دیلمان،با آوای دلنشین بنان، آهنگ ازمحجوبی، دکلمه روشنک، شعر از رهی معیری

کاروان ،برگزیده‌ای از برنامه گلهای رنگارنگ شماره ۲۱۷ب با آوای دلنشین بنان باهمکاری ارکستر گلها، آهنگی دشتی دیلمان از آقای مرتضی محجوبی، سراینده اشعار آقای رهی معیری، دکلمه خانم روشنک
دکلمه خانم روشنک
رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل
از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل
ای مطرب دهر پرده بنواز
هان از سرِ درد، در ده آواز
تو سوخته ای دمی بماند
تا شیفته ای، شود سر افراز
نه مجنونم که دل بردارم از دوست
مده گر عاقلی بیهوده پندم

کاروان سراینده آقای رهی معیری
چنان در قید مهرت پایبندم که گویی آهوی سر در کمندم
گهی بر درد بی درمان بگریم گهی بر حال بی سامان بخندم
نه مجنونم که دل بردارم از دوست مده گر عاقلی بیهوده پندم

همه شب نالم چون نی که غمی دارم
دل وجان بردی اما نشدی یارم
با ما بودی بی ما رفتی
چو بوی گل به کجا رفتی ؟ تنها ماندم، تنها رفتی
چو کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون می بارم
فتادم از پا ز ناتوانی اسیر عشقم چنان که دانی
رهایی از غم نمیتوانم تو چاره ای کن که میتوانی
گر ز دل بر آرم آهی آتش از دلم خیزد
چون ستاره از مژگانم اشک آتشین ریزد

چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون میبارم
نه حبیبی تا باو غم دل گویم
نه امید ی درخاطر که تراجویم
ای شادی جان سروروان از برمارفتی
از محفل ما چون دل ما سوی کجا رفتی

به کجایی غمگسار من، فغان زارمن ،بشنو باز آی ،باز آی
از صبا حکایتی ز روزگار من ، بشنو باز آی
چون روشنی از دیده ما رفتی
با قافله ی باد صبا رفتی

تنها ماندم تنها رفتی

Комментарии

Информация по комментариям в разработке