گلهای رنگارنگ برنامه شماره: 134

Описание к видео گلهای رنگارنگ برنامه شماره: 134

خواننده : مرضیه و بنان
گوینده : روشنک
نوازندگان:
حسین همدانیان (‎ضرب / تنبک)
صبا، ابوالحسن (‎ویولن)
مرتضی محجوبی (‎ پیانو )
محمد شیر خدایی (‎ قره نی )
رضا ورزنده (‎سنتور)
علی تجویدی (‎ویولن)



روشنک (گوینده)
باد بهار می رسد جلوه نسترن نگر

وقت سحر ز عشق گل بلبل نعره زن نگر

خیز و بیا به وقت گل باده بده كه عمر شد

چند غم جهان خوری شادی انجمن نگر

فریدالدین عطار(غزل)



كی ببینم چهرۀ زیبای دوست

كی ببویم لعل شِكر خای دوست

كی در آویزم به دامِ زلف یار

كی نهم یك لحظه سر بر پای دوست

كی برافشانم به روی دوست جان

كی بگیرم زلف مشك آسای دوست

این چنین پیدا ز ما پنهان چراست

طلعت خوب جهان آرای دوست

همچو چشم دوست بیمارم كجاست

شِكَری زان لعل جان افزای دوست

در دل تنگم نمی گنجد جهان

خود نگنجد دشمن اندر جای دوست

دشمنم گوید كه ترك دوست كن

من به رغم دشمنان جویای دوست

چون عراقی واله و شیدا شدی

دشمن ار دیدی رُخ زیبای دوست

فخرالدین عراقی (غزل)



تا به بزم من او سبودار سبو شد
مرضیه (ترانه)



تابه بزم من او سبودار سبو شد

وه چه گوهرها كز دو دیده ام فرو شد

چه شب ها با یادش سحر شد

شبی رفت و صبحی دگر شد

وفا وعشقِ من جفا و حسن او به دوران ها سر شد

ز دیده ام گُهر شد و دریا شد

صدف دهان گشود و گوهردار شد

چه گویم اشکم بی ثمر شد

كه هر بند دُر و گُهر شد

سحر شد خدایا سحر شد

شبی رفت و صبحی دگر شد

تو گویی عمر ما بسر شد

مه منیر من چو ناپیدا شد

ز دیده ام گُهر شد و دریا شد

تابه بزم من او سبودارِ سبو شد

وه چه گوهرها كز دو دیده ام فرو شد

منیره طه


روشنک (گوینده)

گفتم آهن دلی كنم چندی

ندهم دل به هیچ دلبندی

سعدیا دور نیكنامی رفت

نوبت عاشقی است یك چندی



غلامحسین بنان و مرضیه (آواز)

بنان

گفتم آهن دلی كنم چندی

مرضیه

ندهم دل به هیچ دلبندی

بنان

وانکه را دیده در دهان تو رفت

مرضیه

هرگزش گوش نَشَنود پندی

بنان

هرگزش گوش نَشنَود پندی

خاصه ما را كه در ازل بوده ست


مرضیه

با تو آمیزشی و پیوندی

سعدیا دُورِ نیك نامی رفت


بنان

نوبت عاشقی است یك چندی

وای بر من وای بر تو


مرضیه

نوبت عاشقی است یك چندی

بنان

نوبت عاشقی است یك چندی

:وای خدا ، ای دل

سعدی (غزل)

مرضیه (آواز)

تابه بزم من او سبودار سبو شد

وه چه گوهرها كز دو دیده ام فرو شد

چه شب ها با یادش سحر شد

شبی رفت و صبحی دگر شد

وفا وعشقِ من جفا و حسن او به دوران ها سر شد

ز دیده ام گُهر شد و دریا شد

صدف دهان گشود و گوهردار شد

چه گویم اشکم بی ثمر شد

كه هر بند دُر و گُهر شد

سحر شد خدایا سحر شد

شبی رفت و صبحی دگر شد

تو گویی عمر ما بسر شد

مه منیر من چو ناپیدا شد

ز دیده ام گُهر شد و دریا شد

تابه بزم من او سبودارِ سبو شد

وه چه گوهرها كز دو دیده ام فرو شد

منیره طه

روشنک (گوینده)

اين هم چند گلی بود رنگارنگ از گلزار بی همتای ادب ايران. هميشه شاد و هميشه خوش باشيد.

Комментарии

Информация по комментариям в разработке