خیشخانه هرات | تاریخ بیهقی | قسمت اول

Описание к видео خیشخانه هرات | تاریخ بیهقی | قسمت اول

📌 تسهیلات بدون ضامن و وثیقه ویپاد؛ ترابانک پاسارگاد

🔗wepod.ir

🔴 ویپاد؛ ترابانک پاسارگاد در جهت توسعه فراگیری مالی، به ساده‌سازی فرآیند اعطای تسهیلات و اعطای گسترده تسهیلات خُرد پرداخته است.

شرایط دریافت انواع تسهیلات با ویپاد
✅ کاملا آنلاین
✅ بدون نیاز به ضامن و وثیقه


🚩 استفاده از ویپاد:
1️⃣ نصب ویپاد از مسیرهای
⚪️وبسایت ویپاد (wepod.ir)
⚪️کافه بازار
⚪️گوگل‌پلی
⚪️مایکت
⚪️سیب‌اپ

2️⃣ استفاده از نسخه تحت وب

====================================
و از بیداری و حزم‌ و احتیاط این پادشاه محتشم‌، رضی اللّه عنه، یکی آن است که بروزگار جوانی که بهرات میبود و پنهان از پدر شراب میخورد، پوشیده از ریحان خادم فرود سرای‌ خلوتها میکرد و مطربان میداشت مرد و زن که ایشان را از راههای نبهره‌ نزدیک وی بردندی. در کوشک باغ عدنانی فرمود تا خانه‌یی برآوردند خواب قیلوله‌ را و آن را مزمّلها ساختند و خیشها آویختند، چنانکه آب از حوض‌ روان شدی و بطلسم‌ بر بام خانه شدی و در مزمّلها بگشتی و خیشها را تر کردی. و این خانه را از سقف تا بپای زمین صورت کردند، صورتهای الفیه‌، از انواع گرد آمدن مردان با زنان، همه برهنه، چنانکه جمله آن کتاب را صورت و حکایت و سخن نقش کردند. و بیرون این‌، صورتها نگاشتند فراخور این صورتها. و امیر بوقت قیلوله آنجا رفتی و خواب آنجا کردی. و جوانان را شرط است که چنین و مانند این بکنند.

«و امیر محمود هرچند مشرفی‌ داشت که با این امیر فرزندش بودی پیوسته، تا بیرون بودی با ندیمان، و انفاسش‌ می‌شمردی و انها میکردی. مقرّر بود که آن مشرف در خلوت جایها نرسیدی. پس پوشیده بر وی مشرفان داشت از مردم، چون غلام و فراش و پیرزنان و مطربان و جز ایشان، که بر آنچه واقف گشتندی، بازنمودندی تا از احوال این فرزند هیچ چیز بر وی پوشیده نماندی. و پیوسته او را بنامه‌ها مالیدی‌ و پندها میدادی که ولی عهدش بود و دانست که تخت ملک او را خواهد بود. و چنانکه پدر وی بر وی جاسوسان داشت پوشیده، وی نیز بر پدر داشت هم ازین طبقه که هر چه رفتی، بازنمودندی. و یکی از ایشان نوشتگین خاصه خادم‌ بود که هیچ خدمتگار بامیر محمود از وی نزدیکتر نبود، و حرّه ختلی، عمّتش خود سوخته او بود .

«پس خبر این خانه بصورت الفیه سخت پوشیده بامیر محمود نبشتند و نشان بدادند که چون از سرای عدنانی بگذشته آید، باغی است بزرگ، بر دست راست این باغ حوضی است بزرگ، و بر کران حوض از چپ این خانه است و شب و روز برو دو قفل باشد زیر و زبر و آن وقت گشایند که امیر مسعود بخواب آنجا رود؛ و کلیدها بدست خادمی است که او را بشارت گویند.

«و امیر محمود چون برین حال واقف گشت وقت قیلوله بخرگاه آمد و این سخن با نوشتگین خاصه خادم بگفت و مثال داد که فلان خیلتاش‌ را- که تازنده‌یی‌ بود از تازندگان که همتا نداشت- بگوی تا ساخته آید که برای مهمّی او را بجایی فرستاده آید، تا بزودی برود و حال این خانه بداند، و نباید که هیچ کس برین حال واقف گردد نوشتگین گفت: فرمانبردارم. و امیر بخفت و وی بوثاق‌ خویش آمد و سواری از دیوسواران‌ خویش نامزد کرد با سه اسب خیاره‌ خویش و با وی بنهاد که بشش روز و شش شب و نیم روز بهرات رود نزدیک امیر مسعود سخت پوشیده. و بخطّ خویش ملطّفه‌یی نبشت بامیر مسعود و این حالها بازنمود و گفت «پس ازین سوار من خیلتاش سلطانی خواهد رسید تا آن خانه را ببیند، پس از رسیدن این سوار بیک روز و نیم، چنانکه از کس باک ندارد و یکسر تا آن خانه میرود و قفلها بشکند . امیر این کار را سخت زود گیرد، چنانکه صواب بیند.» و آن دیوسوار اندر وقت‌ تازان برفت. و پس کس فرستاد و آن خیلتاش را که فرمان بود، بخواند. وی ساخته بیامد. امیر محمود میان دو نماز از خواب برخاست و نماز پیشین بکرد و فارغ شد، نوشتگین را بخواند و گفت: خیلتاش آمد؟ گفت: آمد، بوثاق نشسته است. گفت: دویت‌ و کاغذ بیار.

نوشتگین بیاورد و امیر بخطّ خویش گشادنامه‌یی‌ نبشت برین جمله: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، محمود بن سبکتگین را فرمان چنان است این خیلتاش را که بهرات به هشت روز رود. چون آنجا رسید یکسر تا سرای پسرم مسعود شود و از کس باک ندارد و شمشیر برکشد و هر کس که وی را از رفتن بازدارد، گردن وی بزند، و همچنان بسرای فرود رود و سوی پسرم ننگرد و از سرای عدنانی‌ بباغ فرود رود، و بر دست راست باغ حوضی است و بر کران آن خانه‌یی‌ بر چپ، درون آن خانه رود و دیوارهای آنرا نیکو نگاه کند تا بر چه جمله است و در آن خانه چه بیند و در وقت بازگردد، چنانکه با کس سخن نگوید و بسوی غزنین بازگردد. و سبیل قتلغ تگین‌ حاجب بهشتی آن است که برین فرمان کار کند، اگر جانش بکارست‌ و اگر محابایی‌ کند، جانش برفت‌ ؛ و هر یاری که خیلتاش را بباید داد، بدهد تا بموقع رضا باشد، بمشیّة اللّه و عونه و السّلام‌ ».

«این نامه چون نبشته آمد خیلتاش را پیش بخواند و آن گشادنامه را مهر کرد و به وی داد و گفت: چنان باید که به هشت روز بهرات روی و چنین و چنان کنی و همه حالهای شرح کرده معلوم کنی‌ و این حدیث را پوشیده داری.

قسمت دوم:
   • خیشخانه هرات | تاریخ بیهقی | قسمت دوم  
===================================
روش‌های حمایت از برنامه بنا به درخواست مخاطبان:
1- Super Thanks
به صورت مستقیم از طریق یوتیوب
آموزش:
   • How to buy a Super Thanks  
---------------------------------
2- درگاه پرداخت زرین‌پال برای داخل ایران
https://zarinp.al/barzin
به نام مسعود امجدیان
---------------------------------
3- پرداخت با ارز دیجیتال تتر
آدرس ولت TRC20:
TFfmiGFwFf5cqvooN9GwUb2aJm6Ny6gF5S

Комментарии

Информация по комментариям в разработке