نقد مناظره دکتر سروش با آقای علیدوست | رابطهٔ شریعت و عقلانیت، فقه و عرف

Описание к видео نقد مناظره دکتر سروش با آقای علیدوست | رابطهٔ شریعت و عقلانیت، فقه و عرف

نقد مناظره آقای سروش و علیدوست
۱. دو طرف یک نقطهٔ مثبت دارند: آقای علیدوست می‌خواهد سنتها و به خصوص متن قرآن و روایات را حفظ کند، اما برای همسان‌سازی و همگام‌سازی فقه با مدرنیته پیشنهاد می‌کند که در استنباط فقهی از عقل و مصلحت استفاده کنیم. آقای سروش معتقد است که متن دینی امروز جوابگوی مسایل جدید نیست، پس باید با خردگرایی و تجربه‌گرایی احکام شریعت را بازنویسی کرد، چون اینها جزو حقیقت دین نیست و اخبار آحاد را نمی‌توان به ذات شریعت نسبت داد. به زبان ساده، نقطهٔ قوت آقای سروش جرأت و روشنفکری و آزاداندیشی است، و نقطهٔ قوت آقای علیدوست، پایبندی به متن دینی.
۲. نقطهٔ ضعف آقای علیدوست این است که خلأ شریعت را می‌خواهد با عقل و مصلحت عرفی فقهای مختلف و متهافت حل کند، در حالی که نتیجهٔ چنین پالایشی می‌شود ادیان و شریعتهای فقها و مجتهدین، نه دستیابی به دین واقعی خدا. خطبهٔ ۱۸ و ۸۸ نهج البلاغه
۳. نقطهٔ ضعف آقای سروش این است که برای حل مسأله، صورت مسأله را حذف کرده و به سادگی کل متن روایات را به اسم خبر واحد رها می‌کند و به جایش پیشنهاد می‌دهد که از فقه و سنت و تاریخ دینی بگذریم. این به زبان ساده: یعنی دین یک متن تاریخی است که دیگر اعتبار ندارد، اما گوهرش را کشف می‌کنیم و خودمان پیامبران جدیدی خواهیم بود برای آوردن دین جدید.
۴. اگر به خود متن دینی مراجعه کنیم می‌بینیم که دین یک متن صامت و ایستا نیست، بلکه دین یک محتوای وحیانی است که همیشه سخنگو و قانونگذار و مجری دارد و اگر این شارع (صاحب شریعت) را از دین بگیریم، همه چیزی دین را از آن گرفته‌ایم: «أَنَّ الدِّينِ وَ أَصْلَ الدِّينِ هُوَ رَجُلٌ وَ ذَلِكَ الرَّجُلُ هُوَ الْيَقِينُ وَ هُوَ الْإِيمَانُ وَ هُوَ إِمَامُ أُمَّتِهِ وَ أَهْلِ زَمَانِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اللَّهَ وَ دِينَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ جَهِلَ اللَّهَ وَ دِينَهُ وَ حُدُودَهُ وَ شَرَائِعَهُ بِغَيْرِ ذَلِكَ الْإِمَامِ كَذَلِكَ جَرَى بِأَنَّ مَعْرِفَةَ الرِّجَالِ دِينُ اللَّهِ وَ الْمَعْرِفَةُ عَلَى وَجْهِهِ مَعْرِفَةٌ ثَابِتَةٌ عَلَى بَصِيرَةٍ يُعْرَفُ بِهَا دِينُ اللَّهِ وَ يُوصَلُ بِهَا إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ» (بصائر الدرجات، ج ۱، ص ۵۲۹). در این صورت دین چیزی جز یک متن تاریخی نیست، مثل یک اثر ادبی و عرفانی و حقوقی کلاسیک. اما قرآن می‌گوید: شریعت موکول به صاحب آن است؛ اصلاً دین آمده تا انسان را الهی کند و خلیفهٔ خدا بسازد و خلیفهٔ خدا را به ما معرفی کند تا با شناخت و اطاعت او، خدا را بشناسیم و بپرستیم: «كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَىٰ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ» (آل‌عمران: 93). «هٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ» (ص: 39)
۵. انتقادهایی که آقای سروش به فقها و سرکه‌فروشی آنها و بخصوص تکیه‌زنندگان بر کرسی قضاوت مطرح می‌کند و از فیض کاشانی و حافظ و آقای طباطبایی و غزالی و مولوی و ... نقل می‌کند، به نظرم وارد است، اما علت این کژروی و کژپیمایی فقیهان چه بوده؟ مرجعیت یا قضاوت یا افتاء یا حکومت همگی جزو شؤون امامت است، اما کسی که به عصمت نرسیده باشد وقتی بی‌اجازه بر مسند امامت و ریاست دینی بنشیند ناخودآگاه تصرّف عدوانی می‌کند، حال کم یا زیاد. یعنی خود این نشستن بر کرسی امامت اصل ظلم است، چون تصرّف در مال غیر است، چون ادعای باطل امامت است. پس این اشکال بر شما کما بیش وارد است، و تنها راه حل، بازگشت به عقیدهٔ حاکمیت خداست.
۶. آقای علیدوست می‌گوید: منابع فقه اسلامی چهار مورد است: کتاب و سنت و عقل و اجماع، اما هیچ دلیلی بر حجیت عقل در جعل حکم نیست و خود اصولیون بزرگ هم نمی‌دانند دقیقاً منبع بودن عقل و قاعدهٔ ملازمه در چه موردی به کار آمده. «کلما حکم به العقل حکم به الشرع» چه خاصیتی دارد؟ اگر عقل می‌تواند مصلحت و شریعت را بفهمد و این علم در اختیار عمدهٔ مردم است، دیگر چه نیازی به وحی و نبوت و امامت داریم؟ بگذارید عقلا کارشان را بکنند. اگر این عقل مخصوص عده‌ای از متشرعه یا فقهاست، بگویید چه نصی بر حجیت و عصمت عقل آنها دارید؟ در واقع، عقل فقط میزان است نه وزنه: «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِنَّ دِينَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيمِ فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ وَ مَنِ اقْتَدَى بِنَا هُدِيَ وَ مَنْ كَانَ يَعْمَلُ بِالْقِيَاسِ وَ الرَّأْيِ هَلَكَ وَ مَنْ وَجَدَ فِي نَفْسِهِ شَيْئاً مِمَّا نَقُولُهُ أَوْ نَقْضِي بِهِ حَرَجاً كَفَرَ بِالَّذِي أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثَانِيَ وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ». (کمال الدین، ج ۱، ص ۳۲۴)
۷. آقای سروش می‌گوید: علم فقه هم مثل علم فیزیک و شیمی یک علم بشری است که امدی دارد، در حالی که اگر علم بشری باشد دیگر دین خدا نیست و نباید از آن تبعیت کرد؛ ضمن اینکه فیزیک و شیمی در بارهٔ عالم مادی است و وظیفهٔ انسانهاست که با تجربه و خرد به آن برسند، اما دین اساساً هیچ وقت به خرد و تجربهٔ انسانهای غیر معصوم سپرده نشده. پس فقه اگر علم باشد، امدی ندارد، و اگر ظن و گمان باشد، در زمان خودش هم بی‌ارزش است.

Комментарии

Информация по комментариям в разработке